داستانک – هر آنچه از من بر می آمد!
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت!
پرسیدند: چه می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد!
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد: “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟”
پاسخ می دهم: هر آنچه از من بر می آمد!
بعدی را بخوانید
2019-07-11
آرایشگری که خدا را باور نداشت!
2019-05-07
ابوذر و پاسخ به ۴ سوال
دکمه بازگشت به بالا